اردوی1روزه الموت(آشیانه ی عقاب)
هنگام صلات ،ساعت۱۲ به روستای الموت رسیدیم-وقت طعام بود و اشکمها تماماْ خال من الغذا.از سعد شانس در آنجا فردی به رحمت ایزدی رفته بود و ما را بر خوان رحمت او میهمان نمودند.ما که نمیخواستیم ولی از قدیم گفته اند آب نطلبیده حاجت است(ربطش به موضوع مجهول است) نشستیم و الرز بالگوشتی زدیم و عازم قله ی الموت در کنار رستاق شدیم که از هیبت قله ای که خودش هم شکل شاهین نشسته بر لانه داشت ،باری تعالی را شکر کردیم که در آن زمان به خلقتمان جامه ی عمل نپوشاند و مارا در زمانه ی اینترنت و ماشین و راحتی بیافرید.
ملخص کلام،به دامنه ی قله رسیدیم .تماماْ از سنگ. بدون راه پله ی نردبام مانند که جدیداْ زده شده بود راه دیگری مشاهده نمیشد.(چطور آن زمان با آسب بدان قله ی صعب رفت وآمد میشد را خدا داند و البته محققین هم چیزهایی فهمیده اند وما هم این نگاشته ها را خوانده ایم و عده ای هیستوری دوستان والبته!بس)-به فراز قلعه شدیم .جایی بود بس نیکو برای دفاع از خود و تازه میفهمیدیم منظور از قلاع در کوهستانهای صعب العبور و غیر قابل نفئذ چیست)!
الموت ،جایی که حسن صباح پس از بازگشت به ایران از راه خوزستان(قلعه ی ناظر) با اقتباس از سبک دفاع در قلاع پس از رسیدن به الموت ،در کنار رودبار شمال با ترفندی گرفت و آنرا تبدیل به ستاد فرماندهی کل اسماعیلیان ایران قرار داد واز آنجا دستورات به دیگر قلاع در همان نواحی و دیگر نواحی مرکزی و شرقی و شمال شرقی ایران ابلاغ میگشت.سلسله ای که از دیدگاه غربیون به حشاشین (Assassian)مشهور بوده ،به خاطر اینکه فکر کرده اند که انجام عملیاتهای ترور افراد آن هم بصورت انتحاری توسط اسماعیلیان با دادن حشیش به طبقه ی فدائیان اسماعیلیان و نشئه کردن آنها انجام میشده است.اما عقیده ایست که از دید پژوهشگران تاریخی ایران اعتباری ندارد.چون فرد نشئه اولا اختیاری از خود برای حتی تصمیم گیری به قتل کسی را نداشته و ثانیاْ درآن نواحی حشیش کشت نمیشد و .../
قلعه هرچند بالاخره در زمان هولاکو فتح شد وتخریب گشتت ولی در دوره های بعدی ازآن به عنوان زندان و...استاده میشد وحتی زندان سیاسی خاندان قجر هم بوده است.
سبک ساخت آن بر طبق آنچه از کاوشهای باستانشناسی زیر نظر اساتید دانشگاه تهران انجام شده بدین گونه است که دارای مصلی وکتابخانه واتاق نیروها بوده و چندحوضچه طبیعی آب و غذا درست کرده بودند. با آن سختی صعود انسان بدان قله ی صعب اصطبل اسب هم داشته!
پس از توضیحات مسئول یاستانشناسی منطقه،رهسپار برگشت به دیار تهران شدیم و وخوشحال سرشار از نشاطی که محصول رویت به عینه ی یک تاریخ عینی بود.