گزارش علمی اردوی انجمن های علمی دانشگاه مذاهب به استان یزد
تنها مسئول دانشگاه که با ما اومده بود رئیس امور دانشجویی وفرهنگی دانشگاه٬آقای معینی بود.ساعت ۳۰/۴صبح رسیدیم یزد وپس از نماز به سمت محل اسکان (دانشگاه یزد)براه افتادیم البته با اتوبوسی که بر بدنه ی مبارکش آرم دانشگاه یزد حک شده بود.وقتی رسیدیم یک ساعتی استراحت کردیم وساعت ۷ بعداز صرف صبحانه جلسه ی معارفه ای بود که تا ۸طول کشید.
باهمان اتوبوس به سمت زندان اسکندر،یا همان مدرسه ی ضیائیه، در بافت تاریخی شهر یزد حرکت کردیم * این بنا ازآثار ضیاءالدین حسین پدر شرف الدین علی یزدی است که در سال۶۳۱تا۷۰۵ه.قمری ساخته شده. محل جالبی بود.سازه ی بنای آن از خشت خام بوده که در سالهای اخیر بازسازی شده است.از خطوط کوفی درون آن چندان باقی نمانده اما نوع خط کوفی گنبدهای آن نظیر خط کوفی گنبد شاه کمال وبقعه ی شیخ احمد فهادان شباهت زیادی دارد.شبستان مدرسه دارای محراب بوده ودر اطراف صحن آن رواقهایی ساخته شده است. از ورودی که به داخل قدم گذاشتیم حیات زیبا وکوچکی که در وسط آن توری مانندی بود که بر در چاه مانندی زده بودند توجه مارا به خود جلب کرد.دراطرافش بنایی با دیواره ی بزرگ بود که با بادگیری زیبا زینت یافته بود.
گویند یکی از فرضیه های موجود در مورد شکل گیری شهر یزد همین چاه وسط صحن است. روایت شده که وقتی اسکندر مقدونی به ایران حمله میکند دستور میدهد در یزد زندانی بسازند که از آن راه فراری به بیرون نباشد پس چاهی عمیق وبزرگ کنده ودر زیر آن سلولهایی ایجاد میکنند که فرار از آنها کار حضرت فیل بوده.از آنجا که نگهبانان این زندان مدت زیادی میبایست دور از خانه وکاشانه باشند واین دوری برایشان سخت بود خانواده های خود را به محل اسکان نگهبانان در بالای این زندان انتقال میدهند،وبدینگونه کم کم خانه سازی در اطراف این نگهبان خانه ها گسترش یافته تا ایساتیس یا یشت(همانگونه که در اوستا،کتاب مقدس زرتشتیان آمده) یا همان یزد شکل میگیرد.البته یادتان باشد که گفتم این یکی از فرضیه های ایجاد این شهر بوده است ونه دلیل قطعی آن.
پس از دیدن زندان به دیدن بقعه ی دوازده امام(اشتباه نشود منظورشان۱۲ سردار بزرگ سپاه است)رفتیم که انصافآزیبا بود.قدیمی ترین بنای موجود در یزد.این بنا از جمله شاهکارهای عصر سلجوقی است واهمیت آن به خاطر معماری و گنبد آجری آن است. بنایی ستون مانند که در فضای داخلی گنبد آن خط کوفی بسیار زیبایی به چشم میخورد.این بنا درسال۴۲۹ه.قمری توسط ۲برادر به نامهای ابویعقوب وابومسعود از سرداران ابوجعفر علاءالدوله ،از سلسله ی کاکویان یزد بر قبر ۱۲ سردار ساخته شده است.
ساعت۴۵/۹پس از اندکی گشت وگذار در کوچه های محله ی قدیمی فهادان به خانه ی لاریها رسیدیم
خانه هاي قديمي يزد از جمله خانه لاريها با توجه به نوع شغل و تمکن صاحب خانه داراي دو بخش اندروني به عنوان ماوا و مسکن محارم و بيروني به اسکان و پذيرايي ميهمانان اختصاص داشت.
قسمت عمده بنا را اندروني تشکيل مي دهد و حياط در مرکز و قسمت هاي اعياني نشين به صورت چهار فصل در پيرامون حياط شکل مي گيرد .
از قسمت شمالي به عنوان زمستانه و از قسمت جنوبي به عنوان تابستانه استفاده مي شود که قسمت اخير ، شامل تالار و بادگير است.
از ضلع شرقي که شامل اتاق آيينه، مطبخ، سرداب و ساير فضاها است به عنوان پاييزه و از ضلع جنوبي به عنوان بهار خواب استفاده مي شود .
در خانه اعيان معمولا براي تفنن ، فضايي هنري ايجاد مي کردند که تزيينات اين فضا به وسيله آيينه کاري يا گچ بري انجام مي گرفت.
اتاق آيينه کاري خانه لاري ها، حدود پنجاه تا شصت سال پيش ساخته شد‘ اين خانه در محله " فهادان "شهر يزد قرار دارد و از بناهاي دوره قاجاري است.
مساحت اين خانه حدود هزار و هفتصد متر مربع و زير بناي آن حدود هزار و دويست متر مربع است در حال حاضر مرکز میراث فرهنگی وگردشگری استان يزد در اين محل مستقر مي باشد.
بعد نوبت مسجد حضیره شد که قدمت بنای اصلی آن به عهد صفویه میرسد.ذکر این نکته قابل توجه است که این مکان آرامگاه سومین شهید مهراب٬آیه الله صدوقی میباشد. با دیدن قالیهایی که اونجا پهن بود همه روی زمین ولو شدندو چرتک ونیم چرتک شروع شد که با هشدار تدارکات به خوردن فالوده یزدی رفتیم بیرون.روی یه مغازه نوشته شده بود فالوده ی آب حیات .آقای معینی برای همه خرید ولی بعضیا بعد از چشیدن مزه ی اون دیگه نتونستن بخورن که بقیه ترتیبشو دادن.یکی از بچه هایی که از این فالوده خوشش اومده بود گفت :حداقل یه خوبی داشت که اگه پرسیدن فالوده ی آب حیات خوردین میگیم آره.تازه بعداز خروج از مغازه فهمیدیم آب حیات٬ فامیلی صاحب مغازه است نه نوعی فالوده
بعد از اون پس از عبور از کنار برج ساعت یزد به مسجد جامع معروف و قدیمی یزد رسیدیم.پس از ساعتی تفرج دوستان در آن مکان مقدس(از یک هنرستان گرافیک دخترانه عده ای برای طراحی نماهای قدیمی آنجا بودند)به سمت کتابخانه عمومی وزیری یزد حرکت کرده وپس از اینکه با ورود ما به داخل موافقت نشد دست از پا درازتر به سمت مسجد فزط٫مسجدی که منتسب به امام علی ابن موسی الرضا بود رفتیم وپس از لحظاتی چند به خوابگاه بازگشته وپس از جلسه ی حکمت در ساعت ۳۰/۱۸به سمت بوستان ناجی برای صرف شام حرکت کردیم .البته قرار بود که به باغ قدیمی دولت آباد برویم که موکول شد به جمعه.
جایتان خالی پس از یکی دو ساعت گشنگی و شیر کردن بچه ها برای گرفتن تنقلاتی چند پیتزایی جانانه آوردند که تناول شد.وپس از آن عده ای به رسم یادگاری! با بسته های خالی آن چند عکسی بگرفته ودوباره به سمت خوابگاه برگشته وپس از صرف لیواناتی چای به خواب عزیز سلامی دوباره دادیم. پنج شنبه ۳/۲/۸۸٬صبح زود ٬عربده خون(خروس نبود!یکی داشت داد و فریاد میکرد که ما بیدار شویم )از خواب بیدار شدیم(پریدیم)قبل از صرف صبحانه به سمت گور دخمه های زرتشتیان در همان نزدیکی دانشگاه یزد رفتیم و پس از تپه نوردی کمی به پای دیوارهای آن رسیدیم .بنایی بود قلعه مانند و مدور. که برای ورود به آن میبایستی مقداری صعود نماییم. پای دیوار آن برای همدیگر قلاب میگرفتیم تا از سوراخ دیوار مبارک آن داخل شویم.
محیطی دایره مانند داشت که طبقه طبقه بود و هر طبقه رو به پایین کوچکتر میشد تا به مرکز برسد. و مرکز محلی بود که بعداز خورده شدن جسد مردگان در طبقات٬خونابه ها به آنجا سرازیر میشد.
خلاصه سرتونو درد نیاریم ٬از اونجا بر گشتیم وبعد از صبحانه ٬ساعت ۴۵/۹به آتشکده ی زرتشتیان رفتیم وبعد زیارتی از میدان امیر چخماق موزه ی آب آنجا نموده وبرای ناهار عازم پارک آزادگان شدیم ٬بر آسفالت سفت نمازی خوانده و چلو جوجه کبابی میل نمودیم. به دانشگاه یزد برگشتیم و بعداز ظهر مسابقات فوتسال برگزار شد که تیم ما در بازی اول ۳-۰باخت ودر بازی دوم۳-۰ برد
عصر جلسه ی حکمت بود که من و چندتای دیگه از بچه ها ترجیح دادیم به خواب مبارک ٬مستان سلامی بکنیم.ساعت ۳۰/۱۹ همگی غازم استخر دانشگاه شدیم٬ در کنار ورودی آن نمازی خوانده و وارد شدیم .در آخر کار هم در مسابقه ای که برگزار شد من و وحید زنگنه و جواد حامی کارگر اول تا سوم شدیم(ریا نباشه-جهت اطلاع بود.)
و بالاخره جمعه شد: صبحانه را در پارک آزادگان٬بعداز کلی شوخی و انداختن مدیر کل محترم امور دانشجویی و فرهنگی٬جناب آقای معینی٬در آب حوض پارک میل نموده وبعداز آمدن به خوابگاه ٬ساعت۸به باغ دولت آباد رفتیم.در پارکی همان نزدیکی ناهار گرانقدر را صرف وبه دانشگاه برگشتیم. ساعت۱۶اختتامیه بود.